((ازیــــــــــ اد رفـــــــــ تـــــــــ ه))
|
||
جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 18:54 :: نويسنده : amir325
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی !
در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ، در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ، همیشه دلتنگ توام
تو که می آیی
این اشک های بی دلیل من جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 18:35 :: نويسنده : amir325
تو مرا مي فهمي من تورا مي خواهم و همين ساده ترين قصه يك انسان است تو مرا مي خواني من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم و تو هم مي داني
تا ابد در دل من مي ماني از تو گفتن كار هر كس نيست اي زيبا غزل
از براي گفتنت بايد كه مولانا شوم جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 17:57 :: نويسنده : amir325
سرخ شد آینه از هرم نگاه من و تو
کاش فریاد زند معنی آه من و تو مگر این آینه ها لب به سخن بگشایند که پر از رنگ سکوت است نگاه من و تو لبت اینگونه مخور تا نخوری جان مرا چشم هایی نگرانند به راه من و تو در تماشای تو اندیشه من مغلوب است بهتر از عشق کسی نیست پناه من و تو آه اگر زلف تو در قسمت ما حلقه شود نرسد هیچ سپاهی به سپاه من و تو هنر عاشقی امروز پسند همه نیست که محبت شده اینگونه گناه من و تو جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 17:53 :: نويسنده : amir325
من پذیرفتم شکست خویش را قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض یک طرف خاطره ها! یک طرف پنجره ها! در همه آوازها! حرف آخر زیباست! آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟ حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : amir325
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
از هرچه زندگیست دلت سیر می شود گویی به خواب بود جوانیمان گذشت گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 10:17 :: نويسنده : amir325
دست عشق از دامن دل دور باد! می توان آیا به دل دستور داد؟ که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود:ایست! باد را فرمود:باید ایستاد؟ آن که دستور زبان عشق را بی گزاره در نهاد ما نهاد خوب میدانست که تیغ تیز را در کف مستی نمی بایست داد جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 9:58 :: نويسنده : amir325
گریه نکن به خاطرم،من لایق تو نیستم باور بکن عزیزم که عاشق تو نیستم اینا رو گفتم اون روز روزی که مجبور بودم فکر کردم نزدیکتم اما دیدم دور بودم با هر تلخی و سختی حرفی زدم و رفتم دست خودم نبود که حرف دلو نگفتم دست خودم نبود که این دوری اجباری بود نه از روی تنفر نه که از بیزاری بود منو ببخش که چند سال گذشت اینو بدونی دیگه خودت می دونی بری یا که بمونی جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 9:53 :: نويسنده : amir325
قسم به آن تبسم کوچک که در آخرين لحظات به روي بام لبانت نشاندي که
ديگر گريه نخواهم کرد و غصه نخواهم خورد.
بلی به شرافت شقايق ها سوگند،به سلوک نسترن عاشق،به يک رنگي جويباران
و به باراني که از آسمان چشمانم فرود مي آيد و چون سيلابي مي جوشد و
گرد غم را از وجودم مي زدايد سوگند، که دسته گل ياد تو را همواره
روي طاقچه ي عاطفه را به خورشيد وفا
خواهم گذاشت. پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 18:45 :: نويسنده : amir325
نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 18:33 :: نويسنده : amir325
خانه خراب تو شدم به سوی من روانه شو سجده به عشقت میزنم منجی جاودانه شو ای کوه پرغرور من سنگ صبور تو منم ای لحظه سازه عاشقی عاشق با تو بودنم
روشن ترین ستاره ام می خواهمت می خواهمت تو ماندگاری دردلم میدانمت میدانمت ای همه ی وجود من نبود تو نبود من پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 18:30 :: نويسنده : amir325
دفتر عشق که بسته شد دیدم منم تموم شدم خونم حلال ولی بدون به پای تو حروم شدم اونی که عاشق شده بود بدجوری تو کار تو موند برای فاتح دلت حالا باید فاتحه خوند تموم وسعته دلو به نام تو سند زدم غرور لعنتی می گفت بازی عشقو بلدم
از تو گله نمی کنم از دست قلبم شاکی ام چرا گذشتم از خودم چرا غرق تاریکی ام دوست ندارم چشمهای من فردا به آفتاب وا بشه چه خوب می شه تصمیم تو آخر ماجرا بشه دست و دلت نلرزه بزن تیر خلاصو
از اون که عاشقت بود بشنو این التماسو پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 18:27 :: نويسنده : amir325
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خرابش کرد بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود جام اندوه تو مر همره و همرام کرد پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : amir325
وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم حالا عکست تنها يادگار از تو خاطراتت تنها باقي مونده از تو وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 14:5 :: نويسنده : amir325
عشق واقعي هيچوقت نمي ميره پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : amir325
براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 13:57 :: نويسنده : amir325
آرزو دارم شبي عاشق شوي. آرزو دارم بفهمي درد را. تلخي چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : amir325
sometimes you just cant tell for anybody that how much you really feel, not beacose you dont know why, not beacose you dont know your purpose, not beacose you dont trust them but beacose you never really find the right words to make them understand
سرهرسینه سری تکیه کند وقت وداع
سرما وقت وداع برسر دیوار دل است
وقت مرگم فرارسیده است وهمه باجامه های سیاه برسرمزارم حاضرهستند ولی ازتومیخواهم باهمان لباس سفیدی که برتن داری برسرمزارم بیائی تابدانیکه هنوز باتو همرنگم وصدای تکیه های قلبم رابشنو که دیوانه وار میگوید دوستت دارم میروم تا درآغوش خاک قرارگیرم چون دیگر بدون تو زنده بوده نمیتوانم بیوفا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!ْْْْْ
بی تو چطور زنده گی کنم چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 12:22 :: نويسنده : amir325
عشق چیست؟؟؟ عشق شاید تنها جایزه این روزگار نامهربان است که برای بردنش نیازی به پارتی نیست!!! برایش مهم نیست که توشاهی یا گدا" مردی یازن ! هرچه که هستی باش! فقط تنها شرطش اینست که ارزشش را بشناسی و حرمتش را نگهداری !! درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
||
![]() |