((ازیــــــــــ اد رفـــــــــ تـــــــــ ه))
|
||||||||
پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 12:56 :: نويسنده : amir325
پایه من جوونیتو هدر نکن دلبر ناز باخت من کافیه تو دیگه به پای من نباز توی قلب مهربونت واسه من خونه نساز توی قلب مهربونت واسه من خونه نساز منه بازنده رو خوب ببین برو تنهام بذار من یه پاییزی ام و ولی تو چی گل بهار دل به کی بستی عزیزم به منه بی کس و کار دل به کی بستی عزیزم به من بی کس و کار قدر دنیارو بدون لحظه هاشو حروم نکن برو و دو روز دنیارو با من تموم نکن منو باز با اشکای قشنگت رو به رو نکن منو باز با اشکای قشنگت رو به رو نکن آخه من خودم ته راه رو دیدم سیاهیه آخر اینهمه عشق و عاشقی تباهیه انگاری تو تنگ این دنیا جایه یه ماهیه انگاری تو تنگ این دنیا جای یه ماهیه
پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 12:54 :: نويسنده : amir325
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 12:52 :: نويسنده : amir325
من از قصه زندگی ام نمی ترسم پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 12:50 :: نويسنده : amir325
سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 11:26 :: نويسنده : amir325
دلبستم به قلب بی وفای تو ، تنها من بودم که سوختم در راه عشق تو تنها من بودم که با قلبی پر از حسرت اینک تنها مانده ام و هیچ نفسی ندارم مثل برگی خشکیده ام ، هیچگاه خودم را اینگونه پریشان و خراب ندیده ام مثل ستاره ای خاموشم ، حس میکنم در دنیا نیستم و بی هوشم مثل کویری خشک آرزویم قطره بارانی از جنس محبت است این روزگار من است ، قلبم به چه روزی افتاده است نمیخواهم بشنوم نوای دلم را ، نمیخواهم به یاد بیاورم گذشته ی پر از غمم را نمیخواهم تکرار خاطره ها را ، بگذار اینگونه باشد که نه من تو رامیشناسم و نه قلبم تو را بگذار با خودم بگویم که هیچ اتفاقی نیفتاده ، با شکست روبرو نشده ام ، یا تا به حال عاشق نشده ام! کاش میشد خاطره ها میسوخت ، لحظه هایی که سرم بر روی شانه هایت بود ، دستم درون دستهایت بود ، لحظه هایی که در کنارت قدم میزدم ، هر شب با صدای تو به خواب میرفتم ، کاش میشد همه اینها از خاطرم محو میشد ، تا دیگر دلم در حسرت آن روزها نمیسوخت ، قلبم چشم به آمدنت نمیدوخت یعنی میشود همه چیز را از یاد ببرم ، یعنی میتوانم فراموشت کنم ؟ یعنی میتوانم برای همیشه بی خیالت شوم ، آرام باشم و آرام نفس بکشم مدتیست بدجور حالم خراب است ، فکر کنم دیوانگی محض است که هنوز قلبم عاشق قلب بی وفای تو است سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 11:23 :: نويسنده : amir325
من و تو هستیم و بینمان فاصله زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم! بیش از این انتظار مرا میسوزاند، دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم ، تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم ، تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم ، تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم! انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمیکنند چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمیدانم، میدانند حال من و تو را روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است ، امروز خیره به ساعت بودم ، دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ، امروز در فکر خواب دیشب بودم به انتظارت مینشینم ، انتظار هم پایان نیابد ، میروم به سوی پایانش ، تا نزدیک شوم به تو ، در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 11:13 :: نويسنده : amir325
کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود در کنار هم ، با هم ، میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیم تو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایت حس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو است لحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو است ساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذرد بیش از هر چیز بودنت مرا آرام میکند، وقتی نگاهم میکنی چشمهایت مرا خوشحال میکند کاش میشد زندگی همیشه اینگونه بود، نه درد دوری ، نه بی قراری و انتظار هر زمان نیستی در کنارم، به شنیدن صدایت نیز قانعم، اگر روزی نشنوم صدای گرمت را،احساس بودنت در قلبم همیشه می تابد می تابد و لحظه هایم را گرم میکند، گاهی دستانم هوس موهای نرمت را میکند تا تو را نوازش کنم ، تا از قلبت خواهش کنم ، که همیشه با من بماند بماند و بخواند آواز همیشه ماندن را کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود کاش میشد در کنار هم ، با هم ،به سادگی میگذشتیم از پلهای انتظار... من و تو با هم یکی شده ایم ، من و تو دو عاشقی شده ایم
که به زندگی خواهیم گفت همیشه با همیم!
سه شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, :: 10:59 :: نويسنده : amir325
یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به تو ... دوستت دارم. تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است! این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند! این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم این من بودم که سهم دیدارم با تو عشق بود ، این تو بودی که میگفتی از آغاز هم قصه من و تو دروغ بود! تو هر چه دوست داری بگو، اما من هنوز بر سر حرفم هستم ، دوستت دارم. خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم! کاش تو نیز مثل من بودی ! مثل من عاشق ، بی قرار ، چشم انتظار کاش تو نیز حال مرا داشتی، هوای مرا داشتی... بی خیال میخواهی هوایم را داشته باش یا نداشته باش ، میخواهی به انتظار من باش یا نباش ، من دوستت دارم نمیترسم از رفتنت ، نمی بازم از شکستنت، نمیخندم و نمیگریم ، از این هیاهو و التهاب تنها یک احساس است که می ماند ، دوستت دارم! دوست داشتن تو دو روز باشد یا یک عمر مهم نیست ، مهم این است که من در این دنیا و آن دنیا دوستت دارم میخواهی باور کن یا نکن ، حس کن ، یا از آن بگذر ، اما قبل از گذشتنت لحظه ای صبر کن... دوستت دارم ... حالا هر جا که میخواهی برو... یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : amir325
روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم
اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی
فهمیدم که تو را به خدا سپردم!
هر شب حضورت را در کلبه
خیال خویش می آورم،
وجودت را با تمام هستی باقیمانده
در نهانخانه قلبم نهان می کنم ،
چشم هایم را باز نمی کنم تا
شاید بتوانم تصویرت را بر
روی پلک های بسته ام حک کنم ،
اما باز هم جای تو خالی است... . جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 10:24 :: نويسنده : amir325
تاریکی را از همه ی لحظه های زندگی ام پاک می کنم . وقتی تو هستی در قلب من جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : amir325
یادم باشد... فردا را جلو بی اندازم و ساعتم را کوک کنم روی چه وقت ! فردا باران بگیرد بیاید تا نزدیکی های عصر و برگردد. یادم باشد اگر آهسته گام بردارم دیرتر شب می شود و آفتابگردانها چند دقیقه دیرتر لال می شوند. چیزهای دیگر هم یادم باشد یادم باشد یادم باشد یادم باشد دوستت دارم جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 10:18 :: نويسنده : amir325
زندگی دفتری از خاطره هاست ... یک نفر در دل شب ... یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ... یک نفر همسفر سختی هاست ... چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد ... ما همه همسفریم
جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 10:5 :: نويسنده : amir325
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام گل بگو گل بشنو هرکسي مي خواهد وارد خانه پر عشق و صفايم گردد يک سبد بوي گل سرخ به من هديه کند شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست شرط آن داشتن يک دل بي رنگ و رياست بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر " جمعه 27 خرداد 1390برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : amir325
آدمي اگر پيامبر هم باشد، از زبان مردم آسوده نيست، زيرا:
اگر بسيار كار كند، مي گويند احمق است!
اگر كم كار كند، مي گويند تنبل است!
اگر بخشش كند، مي گويند افراط است!
اگر اهل قناعت باشد، مي گويند بخيل است!
اگر ساكت و خاموش باشد مي گويند لال است!
اگر زبان آوري كند مي گويند ورّاج و پرگوست!
اگر روزه بدارد و شب ها نماز بخواند ميگويند ريا كار است!
و اگر نكند ميگويند كافر است و بي دين!
لذا نبايد بر حمد و ثناي مردم اعتنا كرد
و جز خدا نبايد از كسي ترسيد
پس آنچه دوست داريد باشید
شاد باشيد
مهم نيست كه اين شادي چگونه قضاوت شود پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : amir325
برای من زیباتر از ریزش نم نم بارون،
قشنگتر از دشت و بیابون،
رنگ چشمون تو بوده.
برای من زیباتر از طلوع خورشید بین کوهها...
آب جاری توی رودها...
شوق اشکای تو بوده.
حقیقته حقیقته ای همیشه تکیه گاهم...
ای تو شعر هر ترانم...
بی تو همدمی ندارم.
عاشق تویی،شیدا تویی
مریم پاکیزة من،
ای تو معنای صداقت...
تو حقیقتی،حقیقت.
تو عزیزی،نازنینی،
تو،تو این عشق ، عاشق ترینی
من به لطفت جون گرفتم...
مهربونم،به تو خو گرفتم.
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
تو رو دوست دارم...
پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, :: 18:10 :: نويسنده : amir325
زندگی به من اموخت که چگونه گریه کنم. اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم. تو به من اموختی که چگونه دوستت داشته باشم. اما تو به من نیاموختی که چگونه فراموشت کنم.
نام زیبای تو را در کتیبه ای ازجنس عاطفه هک خواهم کرد. عکس قشنگت را در قابی از جنس عشق میگذارم. تا همه بدانند تو سلطان جان من و فاتح قلب من هستی.
پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, :: 10:9 :: نويسنده : amir325
کاشکی اون لحظه آخر ، اشکامو تو دیده بودی/که شاید دلت می سوختو حالا تو نرفته بودی
می دونم برنمی گردی می دونم دوستم نداری/تو همیشه دوری از من من خزونم تو بهاری
می دونم عشقت بزرگه حتی از سرم زیاده /می دونم دلم کوچیکه طاقت درد و نداره اما عاشقی همینه اولش خبر نمی ده /واسه مردن پیش چشمات اون اجازه نمی گیره رفتی اما تا همیشه دل بهونتو می گیره /بی وفائی اما قلبم همیشه واست میمیره
پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, :: 10:4 :: نويسنده : amir325
زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنند ازنفست گرمی میگیرند و به امید تو زنده هستند ...
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
||||||||
![]() |