((ازیــــــــــ اد رفـــــــــ تـــــــــ ه))
|
||
روزی آموزگاری از دانش آموزان پرسید : آیا می توانید راهی غیر تکراری برای بیان عشق بیان کنید ؟ برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان كردند . شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند. در آن بین پسری برخاست و پیش از اینكه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند ، داستان كوتاهی تعریف كرد : یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپه رسیدند در جا میخكوب شدند . یك قلاده ببر بزرگ ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر ،تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود .رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر ، جرات كوچكترین حركتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حركت كرد. همان لحظه مرد زیست شناس فریاد زنان فرار كرد و همسرش را تنها گذاشت . بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند . &p_id=1717" target="_blank"> نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|